زیست شناسی دوم دبیرستان آدمی ساخته افکار خویش است فردا همان خواهی شد که امروز بدان بیندیشی موضوع : طبیبان و دکتران سر شناس ,
شعور جمعی! شصت سال قبل، در سال ۱۹۵۲ دانشمندان ژاپنی درباره رفتار میمونهای وحشی در یک جزیره تحقیق میکردند. غذای اصلی میمونها, سیبزمینی شیرین بود. میمونها سیبزمینی را خاکآلوده میخوردند. یک روز پژوهشگران متوجه شدند، میمونی کاری جدیدی می کند : او سیب زمینی را قبل از خوردن شست! شاید اتفاقی یادگرفته بود مثلا سیبزمینی از دستش به آب افتاده و بدون خاک مزه بهتری داشته. به هرحال او این رفتار را روزهای بعد هم تکرار کرد، و بهتدریج میمونهای دیگر این کار را یاد گرفتند. هیچ ارتباطی میان این جزایر نبود و کسی میمونی را از جزیرهای به جزیره ی دیگر نبرده بود! تعمیم نتایج این تحقیق میگوید زمانی که سطح جدید آگاهی میان تعداد معینی از افراد ایجاد شود و به طور چشمگیر و معنیدار رفتارشان تغییر کند، آگاهی بدون ارتباط مستقیم به دیگران منتقل می شود. تفکر همسو و مشترک، نیروی بزرگی دارد و میتوان آن در مسیر مثبت و سازنده استفاده نمود. شعور جمعی از یک سو، انسان را متوجه قدرت شگفت انگیز و میزان تاثیرگذاری وی بر کل جهان هستی می کند و از دیگرسو مسئولیت بزرگ او را در قبال خانواده ی بزرگ بشری نمایان می سازد. زیرا دایره ی نفوذ افکار و اعمال انسان فقط محدود به زندگی شخصی او نمی شود و بر شرایط و اتفاقاتی که زاییده ی شعور جمعی است اثر می گذارد. نظریهای براساس شواهد علمی و تجربیات متعدد ارائه میکند : حافظه و شعور انسان تنها در مغزش ذخیره نمیشود بلکه چیزی به نام “شعور جمعی” نیز وجود دارد. اساس فلسفه روبرت شلدریک بر این پایه استوار است که تمام موجوداتی که در یک رده و گونه خاص قرار دارند، توسط یک حوزه ی مورفوژنتیکی که بسیار شبیه یک حوزه مغناطیس است احاطه شده اند و به نحوی با یکدیگر در ارتباطند. میتوانیم با همدلی و تمرکز بر افکار پاک و مثبت، انرژی خود را در مسیر نیکی و تعالی، همسو و هدایت نماییم.
3- او از داستانهای علمی- تخیلی متنفر بود
اینیشتین از داستانهای تخیلی بیزار بود. زیرا که احساس می کرد ،آنها باعث تغییر درک عامه مردم ازعلم می شوند و در عوض به آنها توهم باطلی از چیز هایی که حقیقتا نمی توانند اتفاق بیفتند میدهد.
به بیان او من هرگزدر مورد آینده فکر نمی کنم، زیراکه آن به زودی می آید. به این دلیل او احساس می کرد کسانی که بطور مثال بشقاب پرنده ها را می بینند باید تجربه هایشان را برای خود نگه دارند
4- او در آزمون ورودی دانشگاه اش رد شد
درسال 1895 در سن 17 سالگی، انیشتن که قطعا یکی از بزرگترین نوابغی است که تا کنون متولد شده، در آزمون ورودی دانشگاه فدرال پلی تکنیک سوییس رد شد.
در واقع او بخش علوم و ریاضیات را پشت سر گذاشت ولی در بخش های باقیمانده، مثل تاریخ و جغرافی رد شد. وقتی که بعدها از او در این رابطه سوال شد؛ او گفت: آنها بی نهایت کسل کننده بودند، و او تمایلی برای پاسخ دادن به این سوالات را در خود آحساس نمی کرد.
5 - علاقه ای به پوشیدن جوراب نداشت
انیشتن در سنین جوانی یافته بود که شصت پا باعث ایجاد سوراخ در جوراب می شود. سپس تصمیم گرفت که دیگر جوراب به پا نکند و این عادت تا زمان مرگش ادامه داشت. علاوه بر این او هرگز برای خوشایند و عدم خوشایند دیگران لباس نمی پوشید، او عقیده داشت یا مردم او را می شناسند و یا نمی شناسند. پس این مورد قبول واقع شدن [آن هم از روی پوشش] چه اهمیتی میتواند داشته باشد.
6- او فقط یکبار رانندگی کرد
انیشتن برای رفتن به سخنرانی ها و تدریس در دانشگاه، از راننده مورد اطمینان اش کمک می گرفت. راننده وی نه تنها ماشین اورا هدایت می کرد، بلکه همیشه در طول سخنرانی ها در میان،شنوندگان حضور داشت. انیشتن، سخنرانی مخصوص به خود را انجام می داد و بیشتر اوقات راننده اش، بطور دقیقی آنها را حفظ می کرد.
یک روز انیشتن در حالی که در راه دانشگاه بود، باصدای بلند در ماشین پرسید: چه کسی احساس خستگی می کند؟
راننده اش پیشنهاد داد که آنها جایشان را عوض کنند و او جای انیشتن سخنرانی کند،سپس انیشتن بعنوان راننده او را به خانه بازگرداند.
عدم شباهت آنها مسئله خاصی نبود. انیشتن تنها در یک دانشگاه استاد بود، و در دانشگاهی که وقتی برای سخنرانی داشت، کسی او را نمی شناخت و طبعا نمی توانست او را از راننده اصلی تمییز دهد.
او قبول کرد، اما کمی تردید در مورد اینکه اگر پس از سخنرانی سوالات سختی از راننده اش پرسیده شود، او چه پاسخی خواهد داد، در درونش داشت.
به هر حال سخنرانی به نحوی عالی انجام شد، ولی تصور انیشتن درست از آب در آمد.دانشجویان در پایان سخنرانی انیشتین جعلی شروع به مطرح کردن سوالات خود کردند. در این حین راننده باهوش گفت سوالات بقدری ساده هستند که حتی راننده من نیز می تواند به آنها پاسخ گوید"سپس انیشتین از میان حضار برخواست و به راحتی به سوالات پاسخ داد،به حدی که باعث شگفتی حضار شد.
7- الهام گر او یک قطب نما بود
انیشتن در سنین نوجوانی یک قطب نمابه عنوان هدیه تولد از پدرش دریافت کرده بود. وقتی که او طرز کار قطب نما را مشاهده می نمود، سعی می کرد طرز کار آن را درک کند. او بعد از انجام این کار بسیار شگفت زده شد. بنابر این تصمیم گرفت علت نیروهای مختلف در طبیعت را درک کند.
8- راز نهفته در نبوغ او
بعد از مرگ انیشتن در 1955 مغز او توسط توماس تولتز هاروی برای تحقیقات برداشته شد. اما اینکار بصورت غیر قانونی انجام شد. بعدها پسر انیشتن به او اجازه تحقیقات در مورد هوش فوق العاده پدرش را داد.
هاروی تکه هایی از مغز انیشتن را برای دانشمندان مختلف در سراسر جهان فرستاد. از این مطالعات دریافت می شود که مغز انیشتن در مقایسه با میانگین متوسط انسانها، مقدار بسیار زیادی سلولهای گلیال که مسئول ساخت اطلاعات هستند داشته است. همچنین مغز انیشتن مقدار کمی چین خوردگی حقیقی موسوم به شیار سیلویوس داشته، که این مسئله امکان ارتباط آسان تر سلولهای عصبی را بایکدیگر فراهم می سازد.
خانوادهی اسکلودوسکی خانوادهی شاد و پر محبتی بود. ولی از هنگامی که ماريا به دنيا آمد، اندوهی بر قلب همهی اعضای خانواده نشسته بود. مادر به بيماری سل مبتلا شده بود و از ترس سرايت بيماری به افراد خانواده، هرگز فرزندانش را نمیبوسيد. وقتی ماريا پنج ساله بود، مادر مجبور شد برای درمان بيماريش مدت درازی را در اتريش و سپس در فرانسه بگذراند. بدبختانه اين کار نتيجهای نداشت و زمانی که ماريا ده ساله بود، مادرش بر اثر آن بيماری در گذشت. بقیه ادامه مطلب ادامه مطلب ... صفحه قبل 1 صفحه بعد درباره وبلاگ با همراهی شما میتونه مکان اموزنده ای برای دیگران هم باشد و اطلاعات شما را به نمایش بزارد . منتظر عضویت شما هستم. آخرین مطالب آرشيو وبلاگ نويسندگان موضوعات ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() پيوندها ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]() ![]()
![]()
|
|||||||||||||||||||
![]() |